آنیلآنیل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

آنیل دختر خرداد

نزدیک عید و خونه تکونی و 9 ماهگی

سلام یکی یه دونه مامان. سلام به دوستای گلم که همیشه لطف دارن. من و آنیل کوچولو سال نو رو به همه دوست جونیا تبریک میگیم. تو 9 ماهه شدی گل مامان عزیز مامان. زمان عین برق و باد گذشت و تو 9 ماهه شدی عزیزم چقد روز به روز عوض میشی و هر لحظه بزرگتر میشی، جیگرتر می شی و دلبرتر. سال نو که بیاد اولین عیدی میشه 3 نفر شدیم. با وجود تو این بهترین عید زندگیم میشه به خصوص اینکه سلگرد ازدواجمون هم  1 فروردین هست . آنیل خانوم تو این ماه خیلی شیطون تر و شلوغ تر شدی. اول اینکه 5 شنبه یعنی 24 اسفند دندون چهارمت در اومد با کلی اذیت بود این سری لثه ات باد کرد و زخمی شد و .... قربونت برم حالا هر سری بخواد اینجوری شه چی!!!! افزایش وزن نداری،...
26 اسفند 1391

دندون سوم و تولد

دیشب دندون سوم آنیلم دراومد، سمت راست از بالا. قربونت برم مبارکت باشه گلم. امروز تولد زن دایی آنیل بود برا همین رفتیم خونه خالمینا که دختر خالم با داداشم نامزده. کلی خوش گذشت هم به ما هم به آنیل و درسا کوچولو. اینم از عکسای تولد: آنیل در حین بازی: این گلشونو خیلی دوس دارم: عکسای دیگه رو نی نی وبلاگ حذف کرد مجبور شدم ویرایش کنم. آنیل جان عزیز مامان با نی میتونی آبمیوه بخوری تعجب کردم که تونستی اینکارو بکنی فدات بشه مامان. و اینکه تمام وسایلو میشناسی میگم خرسای آنیل کو برمیگردی خرساتو نگا میکنی فرفره کو اونو نگا میکنی رابطه بین حرف ها و اشیارو کامل دیگه میفهمی قربونت برم من. آنیل خانوم ن...
14 اسفند 1391

بازی و گردش

سلام به دوستای عزیز و گلمون. خوب آنیل جون ما علاوه بر اینکه روز به روز شیطون تر میشه بیشتر هم بیرون و ددر دلش میخواد ما هم مجبوریم گوش به فرمانش باشیم. هفته پیش براش سه تا بازی گرفتیم آنیل هم انگشتی ها رو بیشتر دوس داشت ولی از نواختن هم بدش نیومده: جمعه هم 3 تایی رفتیم شورابیل ولی هوا خوب نبود زود برگشتیم: بازی جدیدی که با بابا جونش انجام میده قایم موشکه، بابایی یه روز بعد از ظهر میخواست بخوابه همینطوری پتو رو روش کشید تا آنیل بیاد و پتو رو از روش باز کنه. دیگه از اون روز به بعد آنیل نمیذاره بابا جونش حتی شب ها هم بخوابه و همش میره و لحاف و از روش باز میکنه و میخنده تا کلی با بابایی بازی نکن...
13 اسفند 1391

عاشقتم فرشته کوچولوی من

عروسکم عشقم، آرامش منی. این دفعه اومدم بگم که ممنون که هستی ممنون از وجودت ممنون از آرامشی که همیشه و همیشه بهم میدی. عشق من ممنونم برا اینکه گذاشتی من مادر شم و این حس زیبا رو تجربه کنم حسی که اصلا فکرشو نمیکردم انقدر قشنگ و زیبا باشه. خییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارم فرشته من. وقتی که شبا وسط من وبابابی میخوابی و خوابت نمیاد میری بغل بابایی سرتو میذاری رو شکمش و تندی میای بغل من وو سرتو میذاری رو شکم من... و تندی میری بغل بابایی و.... خیلی خوردنی میشی. این کارو انقدر تکرار میکنی تا خوابت میبره البته اون موقع ما دلمون نمیاد خستت کنیم و فاصله رو کم میکنیم میچسبیم بهت تا خیالت راحت شه که هر دومون کنارتیم و هستیم عزیزم . یه باز...
1 اسفند 1391
1